#part_۴❁ ════ ❃•❃ ════ ❁باتکان دادن سر منتظر ادامه صحبتش بودم-این قوانین رو داخل برگه هایی نوشتم اگر اون هارو بخونید میتونید درباره قبول کردن این کار فکر کنید.و وقتی برگه ها امضا بشن دیگه راه برگشتی نیست و باید تابع باشید.با چشمان مغرور و لحن سردم لب زدم-من برای فک کردن نیومدم اینجا دلیل حضور من اینجا بخاطر شروع کارم هست پس وقت اینو ندارم که اینجا بشینم و فقط صحبت کنم بهتره بریم سر اصل مطالب.پوزخندی زد و بعد از باز بسته کردن چشماش دوباره لب باز کرد-بهتره به طرف سالن بالا بریم که تمام مطالب گفته بشه و کارتون در اینجا مشخص بشهروبه خدمتکاری کرد و خطاب بهش گفت که اتاق بالا قهوه وکیک بیاره.بعد روبه من کرد؛ و بلند شد. به طرف طبقه بالارفت.من هم بلند شدم و پشتش به سالن عمارت رفتم. با اینکه شیک بود اما ذره ای شباهت به کاخ آنجلس من نداشت چون تمام سلیقه و پولمو خرجش کردم.-اینجا اتاق شخصی منه که کسی اجازه ورود بدون اجازه منو نداره،اون کناری هم اتاق استراحت من هست صبحاراس ساعت هفت باید منو بیدار کنی!چشمامو به حالت خسته و چندشی چرخوندم و منتظر ایستادم.معلوم نبود امرنهی تا زمانی به اتمام برسه قوانین داخل برگه قبل از ورود خونده بودم تمام اطلاعاتی که داخل این عمارت هست من خوندم وکاملامیدونم چه خبره!-ازفردا میتونی کارتو شروع کنی بقیه کارهام هم در برگه ذکرشده!-خیلی خب از همه چیز آگاهی دارم پس تا فردا...-فک نکنم بتونی صبح قبل ازساعت هفت خودتو به عمارت برسونی.!بهتره از امشب اینجا استقرارکنی.از این همه امرونهی حالم گرفته شد باعصاب کاملا خورد روبه روش ایستادم وگفتم:-این روبه عهده من بذارید خودم به کارم واردم و میدونم که چیکار کنم.چشماش عصبی شد و بالحن کاملاخشکی گفت-یه خدمتکار چطور میتونه دس انجمن ققنوس ...
ادامه مطلبما را در سایت انجمن ققنوس دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : fatamashareyare بازدید : 68 تاريخ : چهارشنبه 14 دی 1401 ساعت: 12:29